برای پدرم ، دوستی به مثابه پدر
سنگ هم از آسمان میبارید،آرام بود،انگار نه انگار چند لحظه ای تاملی میکرد و میگفت (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء) آیه ۱۳ سوره رعد - (کف روی آب بعد از مدتی محو خواهد شد.).من سرشار از استرس بودم و او مثل دریا،آرام آرام.
فصل ها را میدیدم و تغییر رنگ و صد البته گذر زمان ، و باز نفهمیدن و نفهمیدن و نفهمیدن ... اما بلاخره جایی در همین نزدیکی در ایران در تهران و در صادقیه برای من هم اتفاق افتاد و در لحظه ای سخت ، خیلی سخت ، دیدم و درک کردم . درآن لحظه بود که جز حرف پدر در ذهنم چیزی تداعی نمیشد.
پدرم معلم بود ، معلم قرآن و من همیشه ناراحت بودم که چرا معلم است ، برای همه جز من چرا به من چیزی یاد نمیدهد، طول کشید تا بفهمم که تمام زندگی کردن او فقط برای فهمیدن من است ، طول کشید تا بفهمم زندگی میکند برای من و یادگیری من و فهمیدن من
چند سالی تلاش کردم تا جامعه ای بسازم از جنس خودم ، روابطی بسازم از جنس محمد حسین . با آدم های زیادی آشنا شدم ، ریز و درشت با خصوصیات متفاوت اما هیچ کدام مثل پدرم دریا نبودن
همیشه به داشته ای اشاره میکرد ، از قرآن میگفت و افتخار داشتن قرآن و اینکه راه دریا ، آرامش و صبر از این راه است و طول کشید تا بفهمم ، پدرم همیشه آبی بود ، تک رنگ و یک شکل ، همه حرف ها و کارهایش از جنس داشته ای بود که همیشه از آن صحبت میکرد . واقعا عین دریا بود آرام و بزرگ ، تک رنگ ، آبی آبی آبی ...
من خوب نبودم ، یک رنگ نبودم ، دیر میفهمیدم اما او صبور بود ، من خشن بودم و عجول اما او ارام بود ، رفیقم بود از نوع فابریک اما من این را درک نمیکردم . اون رفاقت میکرد و من رقابت ، رقابت با بزرگترین شریک زندگی ، رقابت با هم خون و هم نفس .
چند سالی درد داشتم درد فراز و نشیب ، درد عدم ثبات . من هیچ وقت ثابت نبودم . او زنگیه زنگی بود ولی من یا زنگی بودم یا رومی ، استاد حسینی میگفت (این که تو زنگی نیستی طبیعی است تو کم تجربه ای تو جوانی و ...) اما من درد داشتم من خوب نبودم و خوبی نکردم ، من رفاقت نکردم ، وقتی درموردش فکر میکنم بغض گلویم را فشار می دهد . نمیدانم باید چی بگویم . آنقدر بزرگ بود که وصفش در کلمات و جملات نمیگنجد . فراز و نشیب من علت بی ثبات بودنم بود و اینکه همیشه دریا را دلخور میکردم ، بله برای همین درد داشتم ، زندگی من خیلی شبیه به جاده چالوس است ، این جاده پر فراز و نشیب باعث میشود که شاید هیچ وقت نتوانی آبی دریا را ببینی و ای کاش من زودتر میفهمیدم که جاده یعنی مخاطره و در مواجه با جاده باید آرام میبود و صبور و شکیبا .
نمیدانم الان دقیقا کجای کار هستم ، و حتی چقدر دریا را فهمیده ام ، این چند روز همه صحبت ها از دریا بود و بزرگی دریا و تکریم دریا و همه از آبی زیبای تو برای من گفتند اما منم و یک دنیا ندانستن و ترس از نفهمیدن دریا
پدرم ، تو معلم بودی ، یک معلم واقعی برای همه و از همه مهمتر برای من اما من شاگرد خوبی نبودم ، از این بابت شرمنده ام ، ای کاش من هم بتوانم به مثابه شما پدری باشم از جنس رفیق ، پدری باشم به بزرگی دریا . واقعا نمیدانم در کجای این راه هستم اما خوب میدانم تا زنده ام به واسط دریا زنده ام و آب حیات بخش آن ، پدرم بخاطر تمام صبرهایت ممنونم
دیدگاهها
امیدوارم پدرت همیشه سلامت باشه
زبانم از وصف پدر و مادر نا توان
و پدر و مادر گوهر هایی هستند که من به سهم خودم نتونستم پدر و مادرم رو بفهمم و محبتشون رو درک کنم و هیچگاه نخواهم فهمید و پدر من گاهی بهم میگفت تو نمیفهمی تا خودت پدر بشی ... , و شاید هنگامی که پدر شدم هم نفهمم ...
انشاالله بتونیم حداقل یه ذره از محبت های پدر مادرانمون رو جبران کنیم و سایه سر شون بالای سرمون باشه و در پناه حق تعالی از همه بلا ها محفوظ باشند.
واقعا متنی توأم با احساس بود
احساسی از نوع عشق به پدر ...
ممنونم از متن زیبات محمد حسین
موفق باشی.
ممنون محمد جان بزرگواری . انشالله شماهم همیشه کنار خانواده موفق و پیروز باشید.
همچنین شما دوست عزیز .همیشه پاینده باشید
خوراک دیدگاهها